Image
Unknown Maker, Iranian
Description
Maker
Culture
Title
Year
Medium
Materials/Techniques
Materials
Techniques
Supports
Dimensions
Signature / Inscription / Marks
Inscription Text/Poem: The poem in upper side of the folio in Persian:
کریم و رحیمست و آمرزکار
بود کارها نامش آغاز کار
سخنکوی دهقان چکوید نخست
که نام بزرکی به کیتی که جست
که بود انکه دیهیم بر سر نهاد
ندارد کس آنروزکاران بیاد
مکر کز پدر یاد دارد پسر
بکوید تو را یک بیک از پدر
که نام بزرکی که آورد پیش
کرا بود از ان برترآن پایه بیش
برومند این نامهٔ باستان
که از پهلوانان زند داستان
چنین کفت کآیین تخت و کلاه
کیومرث آورد و او بود شاه
چو آمد ببرج حَمَل آفتاب
جهان کشت با نور و آئین و آب
بتابید از انسان ز برج بره
که کیتی جوان کشت ازو یکسره
کیومرث شد بر جهان کدخدای
نخستین بکوه اندرون ساخت جای
سر تخت و تاجش بر امد ز کوه
پلنکینه پوشید خود با کروه
از او اندر آمد همین پرورش
که پوشیدنی نو بُد و نو خورش
به کیتی دران سال سی شاه بود
بخوبی چو خورشید بر کاه بود
همی تافت زو تخت شاهنشهی
چو ماه دو هفته ز سرو سهی
دد و دام و هر جانور کش بدید
ز کیتی به نزدیک او آرمید
دوتا میشدندی بر تخت او
که آن بر پسر فرّه بخت او
برسم نماز آمدندش به پیش
از ان جایکه برکرفتند کیش
پسر بد مر و را یکی نامجوی
هنرمند همچون پدر خوبروی
سیامک بُدش نام و فرخنده بود
کیومرث را دل بدو زنده بود
ز کیتی بدیدار او شاد بود
که بس بارور شاخ و بنیاد بود
بجانش بر از مهر کریان بدی
ز بیم جدائیش بریان بدی
بر آمد برین کار یک روزکار
فروزنده شد دولت شهریار
بکیتی نبودش کسی دشمنا
بجز در جهان ریمن اهریمنا
Someone added this verse later, between the columns vertically:
چنین است آئین و رسم جهان پدر را بفرزند باشد توان
Place
Type
Credit
Museum Appropriation Fund
Object Number
About
Kaiumers, the First King of the World
Leaf from the Book of Kings Shahnameh (شاهنامه)by poet Ferdowsi (فردوسی)
Inscription Text/Poem: The poem in upper side of the folio in Persian:
کریم و رحیمست و آمرزکار
بود کارها نامش آغاز کار
سخنکوی دهقان چکوید نخست
که نام بزرکی به کیتی که جست
که بود انکه دیهیم بر سر نهاد
ندارد کس آنروزکاران بیاد
مکر کز پدر یاد دارد پسر
بکوید تو را یک بیک از پدر
که نام بزرکی که آورد پیش
کرا بود از ان برترآن پایه بیش
برومند این نامهٔ باستان
که از پهلوانان زند داستان
چنین کفت کآیین تخت و کلاه
کیومرث آورد و او بود شاه
چو آمد ببرج حَمَل آفتاب
جهان کشت با نور و آئین و آب
بتابید از انسان ز برج بره
که کیتی جوان کشت ازو یکسره
کیومرث شد بر جهان کدخدای
نخستین بکوه اندرون ساخت جای
سر تخت و تاجش بر امد ز کوه
پلنکینه پوشید خود با کروه
از او اندر آمد همین پرورش
که پوشیدنی نو بُد و نو خورش
به کیتی دران سال سی شاه بود
بخوبی چو خورشید بر کاه بود
همی تافت زو تخت شاهنشهی
چو ماه دو هفته ز سرو سهی
دد و دام و هر جانور کش بدید
ز کیتی به نزدیک او آرمید
دوتا میشدندی بر تخت او
که آن بر پسر فرّه بخت او
برسم نماز آمدندش به پیش
از ان جایکه برکرفتند کیش
پسر بد مر و را یکی نامجوی
هنرمند همچون پدر خوبروی
سیامک بُدش نام و فرخنده بود
کیومرث را دل بدو زنده بود
ز کیتی بدیدار او شاد بود
که بس بارور شاخ و بنیاد بود
بجانش بر از مهر کریان بدی
ز بیم جدائیش بریان بدی
بر آمد برین کار یک روزکار
فروزنده شد دولت شهریار
بکیتی نبودش کسی دشمنا
بجز در جهان ریمن اهریمنا
Someone added this verse later, between the columns vertically:
چنین است آئین و رسم جهان پدر را بفرزند باشد توان